تــــو ڪہ میــدونے غیرتَــم ھمہ چیزمـــــہ لامصبـــ ..
لااقل بہ خــــــــوابم میاے تنھــــــا بیــا.....
سلطان غــرور بودم
تکیه گاه محکــمی میخواستم بشم
غیرتیـــ خواستنــی بودم
تـه ریش دار بودم چون تودوس داشتی...
گــُل پسـربودم
که دنیاش
پر از پیراهــن و شلواره
پر از کتونی و کالج و ادکلن بود
قربون صدقه هایی که از مامانم میشنیدم
چشم غره هایی که به باباهه میکردم..
صاحب تلفن های 1 دقیقه ای ...
عاشق مطلق مامان بودم
ابهت دستهای مردونه داشتم...یادته
سر گذاشتنام روی پای مادرم ...
عاشق سیب زمینی سرخ کرده بودم یادته
آهنگ گوش دادنای نصف شب,تو اتوبان با سنگین یادته...
با ناراحتی ﺑﻪ یه عکس نگاه کردن
دوش گرفتنای 5 دقیقه ایم یادته..
قولهایی که وقتی میدادم رد خور نداشت یادته...
کلمه های رمزی که فقط خودم معنیشو می دونستم یادته...
دنیامو شایدتونستی تبدیل بکنی به غصه های یواشکیه
ولی، هیچ وقت نمیبخشمت ...حرفات زخم شد...خاطرات زهرشد..
just...m

نظرات شما عزیزان:
Faryal 
ساعت1:40---22 مهر 1396
گذشته رو فراموش كن ولي
درسي كه بهت داد رو نه!
پاسخ:صدرصد
Atena 
ساعت1:41---17 تير 1396
اگه كسى اونقد نادون هست كه تركت كنه،
اونقد باهوش باش كه ولش كنى بره !
پاسخ:لایک
الینا 
ساعت23:47---15 تير 1396
آدمیزاد ...
غرورش را خیلی دوست دارد ؛
اگر داشته باشد ،
آن را از او نگیرید ...
حتی به امانت نبرید ...
ضربه ای هم نزنیدش ،
چه رسد به شکستن یا له کردن ...
آدمی غرورش را خیلی زیاد ؛
شاید بیشتر از تمام داشته هایش ؛
دوست می دارد ...
حالا ببین اگر خودش ، غرورش را به خاطر تو
نادیده بگیرد ...
چقدر دوستت دارد ... !!!
پاسخ:لایک
ترانه 
ساعت21:52---12 تير 1396
حالا یعنی عاشقی
اشنای ناشناس 
ساعت23:58---30 خرداد 1396
و عشق ...
گمانم چراغ نفتی مادر بزرگ من است!
نزدیک شوی اشکت را در میآورد
دور شوی دنیایت تاریک میشود
و همیشه این معما
حل نشده باقی میماند ...
پاسخ:u
Mahyar 
ساعت16:42---25 خرداد 1396
تارهای گیتارم را به لرزش در می آورم
تا بارها و بارها به تو بگویم تولدت مبارک
بارها این تارها به صدا درمی آیند و میگویم:
زمینی شدنت مبارکـ ای کپـــــکـ
پاسخ:مرسی